بلوچستان محوتاریخ

بلوچستان محوتاریخ

مطالب این وب سایت منعکس کننده جغرافیای سیاسی ونقد وبررسی مطالب تاریخی بلوچستان ایران است

سرزمین بلوچستان با مساحتی در حدود ۱۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع در جنوب شرقی ایران واقع و بین دو عرض جغرافیایی ۲۵ الی ۳۲ درجه عرض شمالی و ۵۸ الی ۷۰ درجه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ گسترده شده است. از شمال به سیستان و افغانستان، از شرق به پاکستان، از جنوب به دریای عمان و از غرب به کرمان محدود است. برای بیان ملموس تر وسعت بلوچستان، قابل ذکر است که فاصله شهر زاهدان در شمال آن تا چابهار در جنوب ۷۰۵ کیلومتر و عرض آن از کوهک تا افق های شرقی جازموریان ۵۹۰ کیلومتر است. شامل شهرستان های زاهدان، خاش، سراوان، ایرانشهر، سرباز، نیک شهر و چابهار است.

علیرغم وجود تفاوت هایی در جغرافیای طبیعی بلوچستان به طور کلی سرزمینی خشک و لم یزرع است، سرزمینی گرم و درجه حرارت متوسط آن ۴۰ درجه سانتیگراد است. میزان بارش در آن کم و تنها منابع آب آن قنات ها و کاریزهایی هستند که از آب زیرزمینی تغذیه می شوند و در نتیجه این شرایط طبیعی میزان پراکندگی جمعیت در آن بالا ومناطق مسکونی در فاصله های طولانی از یکدیگر قرار دارند. به لحاظ آب و هوای گرمسیری بیشتر درختان آن خرما و مرکباتند وچون آب و هوای این منطقه شباهتی بسیار نزدیک به آب و هوای هندوستان دارد و درختانی چون انبه، نارگیل، موز، انجیر و تمبر هندی، خربزه درختی و… در بلوچستان پرورش می یابند و استعداد طبیعی خاص این منطقه به آن هندوستان کوچک می گویند.

سابقه تاریخی این سرزمین بسیار زیاد است و قدمت آن را بین ۸۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ هزار سال می دانند و بر پایه کتیبه ها و کتب قدیمی، بلوچ و بلوچستان پیش از اسلام وجود داشته است به گونه ای که در کتاب دینی یهودیان – تورات – از بلوس پسر کوس نام برده شده است، محققان نیز بلوچ را فارسی شده کلمه بلوس می دانند.

به نقل از کتاب تاریخ ماد، بلوچستان درعهد مادها زمان سلطنت آستیاک «اشتوویگو» سال های ۵۴۹ تا ۵۸۴ یا ۵۵۰ تا ۵۸۵ قبل ازمیلاد مسیح یکی از ساتراپی ها «والی نشین یا استان» شرقی دولت به نام سرزمین پارکانیان یاد شده است.

در کتیبه های میخی داریوش بزرگ در بیستون و تخت جمشید سرزمینی که امروز بلوچستان نام دارد به اسم ماکا یا مکه یاد شده و استان چهار دهم بوده است. به این سرزمین در زمان ساسانیان کوسون می گفتند.

هردوت نیز آن را مکیا یا میکیان خوانده است. در کتیبه های ماگان جزو شهربانی هفدهم داریوش بوده است. مورخ اسکندر مقدونی بلوچستان را «ژدرزیا» ثبت کرده است.

مارکوپولو نیز از بلوچستان با عنوان «‌کسمکوران» یاد می کند. اما قرن ها سرزمین کنونی بلوچستان «مکران» نامیده می شده و جهانگردان عرب نیز از آن به نام مکران یاد کرده‌اند.

در مورد نژاد بلوچ نیز آنچه مورد توافق اکثر نویسندگان و جامعه شناسان است، نژاد آریایی مردم بلوچ است و به سبب موقعیت جغرافیایی منطقه، قوم بلوچ نژاد خود را به خوبی حفظ کرده است.

کمیسیون ملی یونسکو درباره نژاد بلوچ می گوید : «بدون شک قوم بلوچ از همین اقوام آریایی جدا شده و پس از گذشتن از مناطق شمالی به جنوب آمده اند و قرابت زبان بلوچی با زبان باستانی موید این تصور است».

دکتر ایرج افشار در بلوچستان وتمدن دیرینه آن می نویسد:

«قوم بلوچ ایرانی نژاد و همانند کرد، تاجیک و سیستانی شعبه ای از نژاد آریایی هستند». پروفسور سرهانری راولینسون در تحقیقات خود بلوچ راتیره ای از اقوام آریایی دانسته است.

اکثر پژوهشگران ایرانی و خارجی معتقدند که نژاد ایرانی خاصه نژاد بلوچ از زیباترین نژادهاست وبه قول اوژن او بن فرانسوی در سلسله جبال غربی و جنوبی کردها، لرها و بلوچ ها از نژاد خالص ایرانی می باشند که کاملاً دست نخورده مانده اند. کلنل دیمز از طریق علمی عنوان می کند که دانشمندان جمجمه بلوچ را از نوع پهن سران ایرانی می دانند، حال آنکه جمجمه عرب و هندی از نوع دراز سران است، او ادامه می دهد اگر خصوصیات مغزی و جسمی بلوچ را در نظر بگیریم بایداو را ایرانی نژاد و مانند تاجیکان و دیگر مردمان فلات ایران بدانیم.»

عطاء الله مینگل از رهبران سیاسی بلوچستان پاکستان می گوید : «ما همانند کردها آریایی هستیم ! ما سامی نیستیم! اگر از زبان بلوچی چنانکه آنها ( اعراب ) می خواهند دست بکشیم، چگونه می توانیم خود را بلوچ بنامیم؟! ما نمی توانیم زبان و هویت خود را رها کنیم» .

در مورد اخلاق و عادات بلوچ ها نیز سعید نیکبختی می نویسد:

«بلوچ ها مردمی هستند رشید، غیرتمند، شجاع، درستکار، امانتدار، نترس، خوش قول، مهمان نواز، ناموس دار، جنگجو، بامهارت در جنگ، انتقام جو و کینه به دل به نحوی که اگر با بلوچ با صداقت رفتار شود، صادق است و اگر به او نارو زده شود، تا جبران مافات هرگز دست بردار نیست» .

دکتر افشار می نویسد:

«بلوچ انسانی آزاده، میهمان نواز، راستگوی، ناموس پرست، دلیر، سخت کوش، و جنگجو است» .

دکتر حسین برهانی می نویسد: «بلوچ مردمی اصیل، مهمان نواز، پرتلاش، پرتحمل، سخت کوش، ساده دل، صادق و پرمحبت است».

قاضی عبدالصمد سربازی معتقد است:

«بلوچ ها علاوه بر شجاعت دارای خصائل ممتاز اخلاقی دیگری نیز هستند که به برکت اسلام در وجود آنها تبلور یافته است. این خصائل عبارتند از:

۱- وفای به عهد و در این کار بسیار پایبندند

۲- صداقت و یکرنگی

۳- وفاداری

۴- غریب نوازی و یتیم پروری

۵- حفاظت از پناهنده و در خطر انداختن خویش برای پاسداری از وی

۶- به آب و آتش زدن خویش برای حفظ ناموس و غیرت».

درمعجم البلدان آمده است:

«مردم این ناحیت قومی ایرانی، صحرا نشین، دلیر و ساکن بلوچستان که طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده اند و ایشان همیشه در برابر بیگانگان مقاومت نموده اند، آنان دارای لهجه ای خاص که به بلوچی معروف است هستند».

ابن حوقل درصوره الارض نوشته است:

«بلوص ها مکنتشان بیشتر از مردمان کوه قفص است و آدابشان نیز بهتر می باشد، در زیر چادر می نشینند وچادرهایشان از پشم ( موی ) بز است، مثل همسایه های خود عادت به نهب و غارت ندارند و هرگز با همسایگان خود در عالم جنگ و کارزار نیستند، بلوص معرب بلوچ است و بلوچ ساکن بلوچستان است».

در حدودالعالم نیز آمده است:

«بلوچ ها طایفه ای باشند چون اکراد و آنان را بلادی و سیع میان فارس و کرمان در سفح جبال قفص و آنان را شوکت و قوّت و عدد بسیار است. قوم قفص که طایفه ای دیگرند با همه قوت از هیچکس جز بلوچ بیم ندارند و بلوچ ها صاحبان نعمت و چادرهای مؤیین باشند و مردمان از بلوچ ایمنند، راه نزنند و مردم نکشند و اذیت آنان به کس نرسد و بر خلاف قفص».

در عهد کیانیان و سلطنت کیخسرو فردوسی در شاهنامه مردان بلوچ را به شجاعت و جنگجویی ستوده است.

سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ / سگالیده جنگ مانند قوچ

که کس در جهان پشت ایشان ندید/ برهنه یک انگشت ایشان ندید

سپهدارشان بود رزم آزمای / کزو بود گاه و نکویی بجای

درفشی برآورده پیکر پلنگ / همی از درفشش بیازید جنگ

در مورد زبان بلوچی باید گفت که ریشه زبان بلوچی همانند کردی محل اختلاف نیست و تحت عنوان شاخه ای از شعبه فارسی گروه ایرانی خانواده زبان های هند و اروپایی طبقه بندی شده است.

جان محمد نویسنده بلوچ پاکستانی، بلوچی را شاخه ای فرعی از شاخه فارسی زبان های ایرانی می‌داند.

با این حال بلوچی با فارسی کهن پیش از اسلام ( پهلوی، اوستایی، مادی‌) رایج در دوران مادها، هخامنشیان و ساسانیان نزدیکی بیشتری دارد، به همین دلیل در زبان بلوچی می توان واژه های فارسی کهن بیشتری پیدا کرد تا در زبان فارسی کنونی.

امیر توکل کامبوزیا محقق کرد تبار ایرانی نوشته است:

«‌اگر شما فرهنگ زبان پهلوی را در مقابل یک فرد بلوچ بگشایید و لغاتی از هر صفحه آن پیدا کرده و به او بگویید، او خواهد گفت: آقا زبان پهلوی یعنی زبان بلوچی».

بلوچی گویش هایی مختلف دارد که زبان شناسان دو گویش مهم آن یعنی بلوچی شرقی و بلوچی غربی را پذیرفته اند. گویش شرقی در بخش شرقی پاکستان و گویش غربی در پاکستان غربی، ایران، ترکمنستان و شیخ نشین های عرب خلیج فارس رایج است. بلوچی غربی با واژه های فارسی بسیار آمیخته است و بنابراین تا حدی با گویش شرقی مناطق کوهستانی شرق بلوچستان تفاوت دارد. گویش شرقی به گفته محمد سردارخان به گویش فارسی کهن عصر هخامنشی بسیار شباهت دارد.

بهر حال بلوچی ادبیات گسترده مکتوبی ندارد و در واقع تا پیش از اواخر قرن نوزدهم میلادی زبانی غیر مکتوب و محاوره ای بود، بلوچ ها معمولاً به فارسی می نوشتند و میراث ادب بلوچی چه شعر و چه نثر غالباً به زبان فارسی است و مشهورترین شعرای بلوچ به ویژه قبل از قرن بیستم نظیر غلام محمد، سید محمد تقی شاه، میرزااحمدعلی، ملامحمد صادق ومهم تر از همه گل محمد مگسی به زبان فارسی شعر می سرودند.

دکتر حسین بر می نویسد: «زبان بلوچی تا قرن نوزدهم ویژگی های خاص خود را به صورت زبان گفتاری حفظ کرد، دراین دوران افسران و دانشمندان حکومت استعماری انگلیس برای اولین بار دستور زبان بلوچی را تدوین ویک فرهنگ لغت ومجموعه ای از ادبیات و فرهنگ عامه را گرد آوری کردند. آثار موکلر، دیمز، گیلبرستون، پیرس، لیچ ودیگران اولین مطالعات سیستماتیک درباره زبان وادبیات بلوچی بود.

قبل از آن فقط برخی از نخبگان کتاب هایی به نام دبتر شعر ( دفتر شعر ) داشتند که در آن ها اشعار مورد علاقه خود را به زبان فارسی ثبت می‌کردند».

دکتر افشار نیز می نویسد:

«مهمترین لهجه جنوب شرق ایران، لهجه بلوچی است که آن را از جهت هیأت قدیمی بسیاری از لغات، بایداز لهجات مهم ایرانی شمرد، لهجه بلوچی با زبان و تلفظ پهلوی اشکانی و پهلوی اوایل ساسانی نزدیک است. همانطور که قبلاً بیان شد، قوم بلوچ و کوچ اصلاً از شمال ایران به جنوب مهاجرت کرده و در سرزمین هایی که امروز بلوچستان می نامند اقامت گزیدند، به همین دلیل زبان و گویش قدیم بلوچی علاو ه بر بلوچستان در پاره ای از نواحی ترکمنستان و همچنین گویش براهویی که از شعب دراویدی می باشد، درمیان اقوام بلوچ رایج است. گویش بلوچی در ایران به دو شعبه بلوچی شمالی ( سرحدی ) وبلوچی جنوبی ( مکرانی ) تقسیم می‌شود که گویش بلوچی شمالی شامل نواحی زاهدان، خاش، سیستان و گویش بلوچی جنوبی شامل نواحی ایرانشهر، سراوان و چابهار و نیک شهر و سرباز می باشد که از نظر تلفظ بیشتر لغات با هم متفاوتند، اما هر دو گویش برای طرفین قابل تشخیص است. با این که گویش های مختلف بلوچی از زبان واحدی سرچشمه گرفته اند ولی به علت وسعت خاک و عدم ارتباط ساکنان قسمتهای پراکنده، وضع چنان شده که گویش نقطه ای با نقطه دیگر متفاوت است».

بنا بر روایاتی بلوچ ها پیش از اسلام پیرو مذهب زرتشت بودند، ولی از سال ۲۴ هـ.ق که در زمان خلافت حضرت عمر (رض) سهیل بن عدی و عبدالله بن عتبان رضی الله عنهما از طرف خلیفه برای فتح کرمان و بلوچستان به این منطقه آمدند ، مردم بلوچستان به دین اسلام گرویده و همگی مذهب تسنن حنفی دارند ، به استثنای تعداد کمی شیعه که در بزمان و دلگان سکونت دارند.

در مورد پراکندگی سکونت بلوچ ها باید گفت بلوچستان به طور کلی بین ایران ، پاکستان و افغانستان تقسیم شده است . بزرگترین و از نظر سیاسی فعال ترین شاخه بلوچ ها یعنی ۴۰ درصد کل جمعیت آنها در پاکستان ساکنند. در مناطق بلوچ نشین، غیر بلوچ ها از جمله سیستانی ها (در ایران) ، پشتون ها (در افغانستان) ، پنجابی ها و براهویی ها (در پاکستان) نیز سکونت دارند .

تعداد قابل توجهی از بلوچ ها در خارج از بلوچستان در شیخ نشین های جنوب خلیج فارس بخصوص عمان، گرگان ، شمال شرقی خراسان ، ترکمنستان و کرمان سکونت دارند. همه بلوچ ها تا اواسط قرم هیجدهم میلادی در داخل مرزهای ایران زندگی می کردند.

تقسیم بلوچستان بین ایران و هندوستان تحت سلطه انگلیس در دهه ۱۸۷۰ م. و در پی سیاست های امپریالیستی بریتانیا صورت گرفت. محمد سردارخان اولین آثار بلوچ ها را به قرن ششم قبل از میلاد باز می گرداند ، یعنی زمانی که کوروش کبیر، بنیانگذار امپراطوری هخامنشی در ایران آنها را تشویق کرد تا در ایالات شمالی ایران در نواحی همجوار دریای سیاه یعنی در کردستان ، ارمنستان و گیلان ساکن شوند، بلوچ ها مدت یک هزار سال در این مناطق کوهستانی اقامت داشتند ، دست به سلاح بردند و به عنوان نخبگان سپاه امپراطوری های هخامنشی و ساسانی خدمت کردند.

به نوشته محمد سردار خان در عهد هخامنشیان ، کیانیان و ساسانیان، بلوچ ها ستون فقرات نیروهای نظامی پادشاهان باستانی ایران بودند.

در اواخر عهد ساسانی و مقارن ظهور اسلام ، بلوچ ها از شمال و شمال غرب به جنوب ایران در کرمان مهاجرت کردند و

تا حمله مغول در آنجا اقامت داشتند و پس از آن باردیگر به جانب شرق هجرت کرده و در مناطق کنونی ساکن شدند.

قدیمی ترین منبعی که در آنجا اقامت داشتند و پس از آن باردیگر به جانب شرق هجرت کرده و در مناطق کنونی ساکن شدند .

قدیمی ترین منبعی که در آن واژه بلوچ اشاره شده ، شاهنامه فردوسی اثر حماسی ـ ملی ایران است که در قرن دهم میلادی ـ چهارم هجری ـ به نظم درآمد . فردوسی جنگجویان بلوچ را به شجاعت و مردانگی ستوده است.

همانطور که قبلا یاد شد مکران همانند سایر بخش های ایران در دوران حضرت عمر (رض) خلیفه دوم مسلمانان به تصرف اعراب درآمد و مدت ۲ قرن مکران تحت حکومت مسلمانانی بود که از طرف خلفای بنی امیه و بنی عباس در دمشق و بغداد منصوب می شدند.

با ظهور سلسله های محلی ایرانی در دوره عباسی ، مکران بخشی از قلمرو آنها شد.

سلسله صفاریان که از سیستان برآمدند، بر بخش های شرقی ایران چون مکران، سیستان ، مولتان و سند حکمرانی می کردند.

صفاریان همچنین فارس در جنوب ایران را تحت نفوذ خود داشتند و برای کرمان و مکران فرماندارانی را منصوب می کردند.

سامانیان که به اندازه صفاریان مخالف خلافت بغداد نبودند، در طول حکومت خود به استثنای یک مدت ۲۰ ساله بر بلوچستان ، فارس ، کرمان ، سند و خراسان و ماوراء‌النهر حکومت می کردند. فرمانداران منصوب در مکران، کرمان یا سیستان گاه علیه پادشاهان خود طغیان می کردند و یا با فرمانداران جانشین خود به مخالفت می پرداختند و به این ترتیب از فرمان پادشاه سرباز می زدند. حمله مغول به ایران نه فقط باعث مهاجرت گسترده بلوچ ها به سمت شرق و شبه قاره هند شد . بلکه دورانی از کشمکش های خشونت بار و هرج و مرج در جنوب شرق ایران را به دنبال داشت .

ریچارد تاپر در مورد نقش سرداران بلوچ در جمع آوری مالیات برای دولت ایران می نویسد :

با این که طوایف بلوچ به دولت مرکزی مالیات می پرداختند تا سال های دهه ۱۹۲۰ م. قدرت و اختیارات گسترده ای داشتند اما خشونت هایی که قاجارها علیه طوایف بلوچ اعمال می کردند ، میراثی از کینه و نفرت نسبت به دولت مرکزی در بلوچستان به جای گذاشت. فشار دولت بر روسای طوایف بلوچ برای جمع آوری مالیات چندان زیادبود که برخی از آنان در اواخر قرن نوزدهم علیه قاجارها قیام کردند، از جمله در سال ۱۳۱۵ هـ.ق بلوچ ها تحت رهبری حسین خان نارویی علیه قاجار در سرحد ، سراوان و بمپور به پا خواستند و خواستار کاهش مالیات گردیدند .

یکی از ویژگی های مهم حیات اجتماعی ـ سیاسی بلوچستان طایفه گرایی بود، بلوچ ها در قالب دهها طایفه بزرگ و کوچک سازماندهی می شد.

امان الله جهانبانی می نویسد :

بلوچ ها در اواسط قرن بیستم به ۱۵ طایفه بزرگ و کوچک تقسیم می شدند که میزان قدرت و اختیارات رهبران طوایف بلوچ در مقاطع مختلف با توجه به اوضاع و احوال سیاسی در ایران ، افغانستان و هند متفاوت بوده است. در برخی دوره ها که این دولت ها فاقد قدرت مرکزی بودند ، رهبران بزرگ ایلات بلوچ یا طوایف کوچکتر از مداخلات دولت آسوده بودند.

سرداران ایران بر خلاف سرداران بلوچستان شرقی کمتر تحت نفوذ یا کنترل حکومت استعماری انگلیس در هند بودند و حتی بلوچ های ایران در نصرت آباد ، جالق ، خاش و گشت مبارزات سختی را با نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال دایر داشته اند. همانگونه که قبلا گفته شد علیرغم تلاش های حکومت قاجار برای سلطه کامل بر بلوچستان ، قدرت روسای محلی بلوچ و نیز روسای طوایف از بین نرفت ، بدین گونه که در آغاز قرن بیستم حاکم ها و سرداران قدرتمندی در بخش های مختلف بلوچستان وجود داشت .

حسن ارفع می نویسد :

«هنگامی که رضاخان به قدرت رسید ، چندین طایفه بلوچ از کنترل دولت مرکزی خارج بودند ، این طوایف عبارت بودند از سادوزائی (سردارزهی) به رهبری سردار سعید خان در مکران ، باران زهی در بمپور به رهبری سردار بهادرخان و دوست محمد خان، چندین طایفه در سراوان و اسماعیل زهی ، گمشادزهی و یاراحمدزهی در سرحد» .

هنگامی که رضاخان به قدرت رسید، دوست محمد خان ، بزرگترین هماورد رضا شاه در بلوچستان و بزرگ طایفه باران زهی بخش هایی مهم از بلوچستان جنوبی (مکران) را تحت کنترل داشت و طوایف قدرتمند یاراحمدزهی و گمشادزهی و اسماعیل زهی منطقه سرحد در شمال بلوچستان را در اختیار داشتند .

 

دوست محمد خان به عنوان قدرتمندترین رئیس طوایف بلوچ عصر خود بر بمپور حکمرانی می کرد . او به طایفه باران زهی تعلق داشت که روسای آن در زمان نادرشاه افشار حکمران محلی بخش هایی از بلوچستان بودند. هنگامی که والی انتصابی قاجاریه در بلوچستان در سال ۱۲۸۶ هـ.ش به سوی کرمان حرکت کرد، مراکز حکومتی بمپور و ایرانشهر را به سردارهای بلوچ، بهرام خان بارکزائی و سعید خان بلیده ای تحویل داد. دوست محمد خان پس از مرگ بهرام خان در سال ۱۲۹۸ هـ.ش رئیس طابفه بارکزائی شد و تواسنت بخش های مهمی از بلوچستان ایران را تحت کنترل خود درآورد و سراوان را نیز به پدر و برادر خود واگذار کرد و امیدوار بود که دولت مرکزی در امور بلوچستان دخالت نکند و به گفته دکتر حسین بر «منابع درآمد او عبارت بودند از ده یک محصولات کشاورزی و سایر عواید فردی ، عواید حاصل از زمین های خالصه متعلق به دولت و اراضی وسیع کشاورزی شخصی ، نیروی نظامی او نیز ۵۰۰ نفر تفنگدار بود»

رضاخان ارتشی را برای تحت کنترل در آوردن بلوچستان اعزام نمود که دوست محمدخان شکست خورد تسلیم شد. رضا شاه در تهران او را ملاقات و برای او حقوقی ماهیانه مقرر کرد به شرط آنکه در تهران تحت نظر باشد ، ولی او تحت امر بودن را تحمل نکرده و دست به یک فرار ناموفق زد و یک نگهبان دولتی را کشت که دستگیر و اعدام گردید.

پس از سقوط دوست محمد خان، رضا شاه سایر طوایف مسلح چون یاراحمدزهی ، اسماعیل زهی و ریگی را نیز خلع سلاح کرد. طایفه اسماعیل زهی به رهبری جمعه خان مهمترین طایفه ای بود که در سال ۱۳۱۳ هـ.ش علیه دولت قیام کرد که سرانجام تن به خلع سلاح داد و او به همراه اعضای طایفه اش به فارس تبعید شده و مدت ها تحت نظر بود .

سردار عیدوخان ریگی نیز بزرگ طایفه ریگی به فارس تبعید گردیده که بعدها مورد عفو قرار گرفت. رضاشاه با اعمال سیاست های اداری و تشکیلاتی ، اقتدار دولت را در بلوچستان گسترش داد و در شهرهای زاهدان ، ایرانشهر ، سراوان و خاش پادگانهای نظامی ایجاد کرد و بندر چابهار نیز به پایگاه مهم نیروی دریایی تبدیل شد . علیرغم خلع سلاح روسای طوایف بلوچ، قدرت آ‎نان به طور کامل از بین نرفت و طایفه گرایی به صورت ساختار عمده اجتماعی ـ اقتصادی خود را حفظ کرد، زیرا سردارهای طوایف نقش واسطه بین دولت و طوایف خود را داشتند و مسئول برقراری نظم و قانون در مناطق مختلف طایفه ای بودند .

برخلاف بلوچستان شرقی در ایران هرگز یک جنبش سیاسی فعال علیه دولت مرکزی ظهور نکرد و تنها سمبل گرایش های سیاسی بلوچ در ایران دوست محمد خان بود.

در زمان سلطنت محمد رضا شاه برخی جریانات سیاسی در بلوچستان ایران ظهور کرد که بیشتر تحت نفوذ حوزه سیاسی بلوچ های پاکستان بودند، از جمله جبهه آزادی بخش بلوچستان که در سال ۱۳۴۳ توسط جمعه خان و گروهی از تبعیدیان سیاسی بلوچ های ایران در پاکستان تشکیل شد که مورد حمایت عبدی خان رئیس طایفه سردارزهی و برخی کشورهای عرب قرار گرفت و تا اوایل دهه ۱۳۵۰ فعالیت داشت وبعد از آن با توافق ایران وعراق از هم پاشید.

گروه دیگر حزب دموکراتیک بلوچستان بود که در دهه ۱۳۴۰ دربغداد شکل گرفت که شاخه بلوچی جبهه ملی خلق ایران بود و خواستار یک دولت دموکراتیک ملی در بلوچستان بود که این گروه نیزبا انعقاد قرار داد الجزایر در سال ۱۳۵۴ میان شاه وصدام حسین مبنی بر عدم حمایت دو کشور از گروههای مخالف هم ازبین رفت و با وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز چند سازمان سیاسی بلوچ بوجود آمد که همه این گروهها به دلیل داشتن افکار خشونت گرایانه و جدایی طلبانه هرگز نتوانستند حمایت گسترده مردمی را جلب کنند، چون مردم ما همواره خود را متعلق به ایران دانسته وبه ایرانی بودن خود افتخار می کنند چرا که گوشت وخون خود را وابسته به این آب و خاک می دانند ولذا همواره این قبیل افکار وحرکت های جدایی طلبانه در بین مردم ما جایگاهی نداشته ونتوانسته اند برای مدت طولانی دوام آورند مردم ما پس از قرون متمادی تحمل ظلم و ستم حکام با اولین جرقه های آزادیبخش نهضت انقلاب اسلامی ورهنمودهای فراگیر امام همگام وهمسو با سایر مردم کشورمان در سرنگونی رژیم ستم شاهی مشارکت جستند، چرا که آزادی احترام و عزت خود را در سایه حکومتی اسلامی و مردمسالار می یافتند وپس از آن بود که به عنوان جزئی از ملت سربلند و سلحشور ایران در پای صندوقهای رای حضور یافته وبه جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و به پای عهدو پیمانی که با ملت و نظام جمهوری اسلامی بستند ایستاده ودر۸ سال دفاع مقدس در کنار سایر برادران و هموطنان خوددر جبهه های نبرد برای دفاع از کیان و عزت ایران اسلامی شهید، اسیر و جانباز تقدیم جامعه اسلامی کردند واز آن پس نیز همواره در صحنه های مشارکت عمومی حضوری فعال داشته اند ، بطوری که آمار و درصدهای بالای مشارکت آنان بیانگر این مدعاست .

ولی علیرغم خدمات ارزنده ای که دولت جمهوری اسلامی ایران برای این منطقه انجام داده،هنوز آنطور که باید به این خطه از میهن اسلامیمان توجه کافی نشده و فقرو عقب ماندگی گذشته در چهره منطقه نمایان است و مردم با تبعات سوء آن دست به گریبانند و فقر ، تبعیض و بیکاری معضلات عمده ای هستند که بر دوش مردم این منطقه سنگینی می کنند که امید است مسئوولین محترم جمهوری اسلامی ایران با توجه به تاکید مقام معظم رهبری در جریان سفرشان به استان در راستای رفع هر گونه تبعیض ، فقر ، معضلات و مشکلات اجتماعی و فرهنگی و تحقق خواسته های مردم گامهای موثرتر و قاطع تری بردارند

 

منابع :

- قومیت و قوم گرایی در ایران ، دکتر حمیداحمدی (که او خود از منابعی چون در سایه افغانستان نوشته سلیگ هاریسون ، ایران و قومیت های آن نوشته دکتر محمد حسن حسین بر ، مشکلات بلوچستان بزرگتر نوشته عنایت الله بلوچ ، تاریخ قوم بلوچ و بلوچستان نوشته محمد سردار خان و … استفاده نموده است )

- مقدمه ای بر شناخت ایل ها و چادرنشینان و طوایف عشایری ایران ، دکتر ایرج افشار سیستانی

- سیمای تاریخی بلوچستان ، عبدالغنی دامنی

- آهنگ بلوچستان ، سعید نیکبختی

- تاریخ بلوچستان ، محمود همت

- بلوچ و بلوچستان ، قاضی عبدالصمد سربازی

 

محمد اکرم حسین بر

 

_________________

لذ تي كه در فراق است در وصال نيست چون در فراق شوق وصال است و در وصال بيم فراق.

لحظات را طي کرديم تا به خوشبختي برسيم، وقتي رسيديم فهميديم خوشبختي همان لحظات بود.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: عبدالله گرگیج ׀ تاریخ: یک شنبه 20 ارديبهشت 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , gorgijaftab.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com